یا من فی ممات قدرته

حضرت امیر(ع) فرمودند:
عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم
خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیم ها و گشوده شدن گره ها و نقض اراده ها شناختم.

کلی برنامه ریزی کرده بودیم. مهمونی برای تولد. "ن" میپرسید مامان بزرگ چی دوست داره براش درست کنم؟
قرار بود ناهار بیاد خونه ما و برای شام، خانواده با مامان بزرگ برن خونه داداش. من هم عروسی دوستم دعوت بودم.

یه سکته کوچک چه فاصله بزرگی بینمون انداخت. حتی انقدر طول نکشید که بریم بیمارستان ببینیمش و ازش خداحافظی کنیم.
تو بغل خاله ام رفت..
تموم شد.
دیگه نیست

چند بار دفتر تلفنشو عوض کردیم و دوباره نوشتیم. با عددهای درشت که راحت بخونه. دونه دونه شماره ها رو می گرفت. چند بار فکر میکرد اشتباه گرفته قطع میکرد دوباره میگرفت.
اسم من اول لیستش بود. همیشه هر وقت میخواست شماره یکی رو بگیره، دفترو باز میکرد شماره منو میگرفت ...
- مامان بزرگ! باز منو اشتباه گرفتی ؟ :)
کلی با من صحبت میکرد که میخواستم فلانی رو بگیرم. ئه.. تو رو گرفتم؟؟ خیلی مهربون و شیطون بود!
میشه بازم تلفن منو اشتباه بگیری؟ :(



+ مامانم میگه راحت شد. 22 سال بعد از آقا (پدربزرگم) زجر کشید..
   خدایا! در پناه رحمت خودت قرارش بده.

+ اگر این صفحه رو می خونید لطفا یه فاتحه برای شادی روحش بخونید..