..و خدا ما را برد

وَ مَن یَتِق اللهَ، یَجعَل لَه مَخرَجا

..و خدا ما را برد

وَ مَن یَتِق اللهَ، یَجعَل لَه مَخرَجا

..و خدا ما را برد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم، شروع شــد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم
  روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می‌زد
نا امید از همه کس روی به زینب(س) کردم


۱ ۰۷ آذر ۹۳ ، ۰۹:۰۲

برای حضرت یعقوب فقط یک پیراهن خونی آوردند ..


وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ

و از آنان کناره گرفت و گفت : دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصه لبریز بود از اندوه چشمانش سپید شد..

چشمانش سپید شد.. (مصحف شریف/سوره یوسف/آیه84)


چه کند امام سجاد (ع) با 18 پیکر خونی ..؟!! سرهای بر نیزه..؟!



+استادی داشتیم می‌گفتند دین ما را ببینید : امام مبتلا می‌شود، ماموم مستفیض می‌گردد!

یا زین العابدین! ادرکنی ..


۲ ۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۰:۳۱